What Have Learned From Past Architecture ?
.از معماری گذشته چه درسی میتوان گرفت ؟
هادی میرمیران: یکی از مشکلات امروز ما این است که دائم درباره معماری و ثروت معماری گذشته ایران حرف میزنیم، آن را سخت تحسین میکنیم، درباره مبانی و ارزشها و نظام کلی آن داد سخن میدهیم، اما بالاخره هنوز برایمان دقیقا مشخص نشده است که چرا این کار را میکنیم و مطالعه معماری قدیم ایران چه اهمیت و سودی دارد و آیا ما باید صرفا به تحسین آن اکتفا کنیم چون تمام شده و از بین رفته است و به عبارتی فقط کار تحقیقاتی صرف در این باره انجام دهیم یا نه امید داریم نتایجی هم از این بررسی ها برای معماری امروزمان بگیریم؟
خود من معتقدم که معماری ایران دارای اصولی است. مثلا معتقدم این معماری همیشه کوشیده است از کیفیت مادی به کیفیت معنوی، یا به عبارتی از ماده به روح برسد و به بیان معمارانه با کم کردن جرم به سوی افزایش فضا حرکت کرده است. در واقع به نظر من معماری جهانی را هم میتوان با این مفهوم یا با این تلاش توضیح داد. این تلاش در معماری ایران به طرز بارز و مشخصی دیده میشود. کاری که معماری ایرانی با نور یا با آب کرده ، به همین منظور، یعنی سبک کردن ماده و افزایش فضا بوده است. راه حل افزایش فضا این نیست که مثلا دیوارها را نازک بگیریم. نوری که در مسجد شیخ لطف الله از پنجره های گنبد میتابد، در واقع تمامی جرم مادی گنبد را از نظر احساس و دریافت و ادراک آدمی، سبک میکند. من در ابتدا تصور میکردم حوضهای بزرگ آب و سطوح آینه وار آنها صرفا اقداماتی زیبایی شناسانه هستند، اما الان فکر میکنم همه آنها باز هم معماری را سبک تر می کنند تا آنجایی که معماری منعکس شده در آب درواقع مادیت خود را ازدست میدهد و شما نمیتوانید بفهمید که آیا چهل ستون واقعی است یا بیست ستون. خوب اگر بپذیریم که چنین اصلی در معماری ایران وجود داشته، به یک معنا ما یک دستورالعمل بزرگ برای معماری امروز داریم که به هیچ وجه کمتر از اصول بیانیه های معماران بزرگ نیست.ما میتوانیم روی آن تکیه کنیم و کار کنیم. اما بحث ما در اینجا تمام نمیشود؛ معماری میتواند دارای اصولی باشد، اما آیا این اصول قابل تداوم اند؟
به نظر من یک ویژگی مهم چنین اصلی، یعنی اصل حرکت از ماده به روح از طریق سبک کردن و کم کردن جرم و افزایش فضا این است که دیگر معروض زمان و مکان نیست. به نظر من آنچه معروض مکان و زمان باشد، قابل تداوم نیست و تاریخ مصرف پیدا میکند. اما معماری ایرانی دارای اصولی است که قابلیت تداوم دارند.
بحث قابلیت تداوم اصول معماری ایران را در سه زمینه میتوانیم دنبال کنیم: فرم، الگو و مفهوم.
فرم بیش از دو مقوله دیگر به زمان و مکان مقید است و به همین دلیل قابلیت تداوم آن در طول معماری یک سرزمین کاهش مییابد. الگو در واقع یک استنباط تجریدی است؛ یک امر عرضی است که از یک واقعیت معماری گرفته میشود. مثلا اگر الگوی حیاط مرکزی یا همه چهارتایی هایی را که درباره آنها حرف میزنیم مثلا چهارطاقی و چهار ایوانی و غیره را مد نظر قرار دهیم، میتوان استنباط های مشخصی را از آنها بیرون کشید، به این دلیل که از فرم مجردتر است و بیشتر تن به تجربه میدهد و بنابراین قابلیت تداوم بیشتری مییابد. مقوله سوم مفهوم است که دغدغه ذهنی خود من است. حیاط معماری ایران را مثال بزنیم. من ابتدا به آن به عنوان یک فرم نگاه میکردم. واقعا میتوان حیاط مرکزی را یک فرم تلقی کرد اما میتوان آن را یک الگو هم دید، اما مهمتر از آن برای من یک مفهوم است، به این معنا که قلب معماری تهی است، خالی است. یک مثال از مینیاتورهای ایرانی میزنم؛ در همه نقاشی های جهان مهمترین عوامل و عناصر نقاشی در مرکز کمپوزسیون قرار میگیرند اما در مینیاتورهای ایرانی این فضا خالی است؛ این خالی بودن نمیتواند تصادفی باشد. مثلا در مینیاتور جنگ ایران و توران منطقا مرکز تصویر باید شلوغ ترین مکان باشد، چون مرکز میدان جنگ است و نقطه تلاقی دو لشکر باهم، ولی این فضا خالی است، شاید یک سر بریده یا نیزه ای در حال حرکت در آنجا باشد.
ما میتوانیم عناصر معماری ایرانی مثلا حیاط مرکزی را به سه صورت ببینیم :
- به عنوان فرم
- به عنوان الگو
- به عنوان مفهوم
به نظر من معماری ایرانی که در پی یافتن عمقی معنوی است، در مرکز خود به مجرد میرسد. اگر این را درست تشخیص داده باشم، این مفهوم نه تنها در معماری امروز ما، بلکه در معماری دنیا تا ابد قابل تداوم و تکرار است؛ بنابراین من نتیجه میگیرم که :
- معماری ایران دارای مبانی مشخصی در سه مقوله فرمها، الگوها و مفاهیم است.
- این مبانی قابل تداوم اند و در آنجایی که از فرم به مفهوم تبدیل میشوند و به عبارتی از کیفیات عینی به کیفیات ذهنی میرسند قابلیت تداوم بیشتری مییابند.
اما بحث در اینجا هم به پایان نمیرسد. پرسش دیگری مطرح میشود: آیا ما باید در پی این تداوم باشیم؟ در واقع اعتقاد به قابلیت تداوم، الزام عملی به وجود نمیآورد. اما پاسخ به این پرسش نیز از نظر من مثبت است و میتوانیم در این زمینه به بحث بپردازیم. اگر بحث بتواند در این جهات ادامه یابد، کار ما فقط به تحسین نور داخل مسجد شیخ لطف الله یا سطوح آب در مقبره شاه نعمت الله ولی محدود نمیشود و میتوان حتی به دستورالعمل هم رسید. من باکی ندارم که بگویم میتوان برای معماری دستورالعمل تعیین کرد. مگر پنج اصل معماری مدرن که چند دهه دنیا را زیر سیطره گرفت دستورالعمل نبودند؟ یا چه کسی گفته است اصولی که پست مدرن ها مطرح کرده اند از آنچه ما میتوانیم از معماری ایرانی استخراج کنیم بالاتراند ؟؟؟